کمیته ثبت پرندگان ایران Iran Bird Records Committee

گردآوری، ساماندهی و انتشار ثبت گونه های جدید و پرندگان کمیاب ایران To collate, ratify and publish bird records on Iranian rarities

کمیته ثبت پرندگان ایران Iran Bird Records Committee

گردآوری، ساماندهی و انتشار ثبت گونه های جدید و پرندگان کمیاب ایران To collate, ratify and publish bird records on Iranian rarities

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

افزودن نام دوم «وردیج» برای بلدرچین

چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ

افزودن نام دوم «وردیج» برای بلدرچین

 

یکی از گونه‌های پرندگان ایران بلدرچین (Quail) معمولی است.

گستردگی پراکندگی و فراوانی نِسبی این پرنده در خاورمیانه، با نام‌های مختلفی برای این گونه در میان فارسی‌زبانان همراه بوده است.

 

اکنون به بررسی نام‌های گوناگون این پرنده در ایران می‌پردازیم.

 

زبان ترکی

نام بلدرچین واژه‌ای ترکی با تلفظ «بیلدیرچین» است. در زبان ترکمنی استان استان گلستان نیز به آن بولِدرجِن گویند. واژۀ ترکی «چین» نیز خود به معنی پرنده است مانند سغرچین به معنی سار. واژۀ چین به معنی «خال» نیز است.

 

زبان عربی

در زبان عربی و حتی در قرآن کریم از نام «سَلویٰ» یاد شده است. همچنین در عربی از واژۀ «سَمان» و «سَمانی» نیز استفاده می‌شود که به زبان فارسی نیز راه یافته‌است.

 

باران و برف بارد بَر ما کنون زِ ابر

چون بر بنی سرائیل از آسمانْ سَمان (لامعی گرگانی)

 

لب چشمه ها بر شخنشار و ماغ

زده صف سمانه همه دشت و راغ (اسدی توسی)

وز بهر کباب کرده بر سیخ

کبک و بط و تیهو و سمانه (انوری)

در خواسته بودی ای خداوند

زین پیش ز من یکی سمانه

مردانه سمانه که چون او

ناید دگری ز آشیانه (فلکی شروانی)

بلبلی بین که به مقنع بفریفت

چون سمانه که به چادر گیرند (خاقانی)

چون مست بود ز باده حق

شهباز شود کمین سمانه

دم درکش و فضل و فن رها کن

با باز چه فن زند سمانه

به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی

به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه

آهوی لنگ چون جهد از کف شیر شرزه ای

چون برهد ز باز جان قالب چون سمانه ای (مولانا)

 

زبان فارسی

یکی از نام‌های فارسی این پرنده در زبان فارسی، کَرک بوده است (ناظم الاطباء)

و واژهٔ «کَرَک» در متون فارسی میانه نیز آمده است.

 

همچنین، در زبان فارسی افغانستان به آن «بودنه» و به تاجیکی«بیدانه» گویند.

 

در فارسی کلاسیک واژهٔ «وَرْدیج / وَرْتیج / وَرْتِج» از نام‌های پرتکرارتر این پرنده بوده‌اند.

وَردیج: و آن پرنده‌ای است کوچکتر از تیهو، بلدرچین.

وَرتیج: (فرهنگ برهان) (فرهنگ آنندراج) (فرهنگ معین)

وَرتَج و وَرتاج (فرهنگ ناظم‌الاطبا)

وَرتک: وردج (فرهنگ فارسی معین)

به جز این مورد، در زبان تاجیکی با نام‌های «ورتیش» و «وریشک» نیز نامیده می‌شوند.

 

دل ز عشقت سِحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند (انوری، از فرهنگ فارسی معین از صحاح الفرس)

 

آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج (زینتی، از لغت‌نامه ٔ اسدی)


گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر (طرطری)

 

هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سَحَر که مدح جمالش شنیدم از وردیج (لغت‌نامه دهخدا)

 

کلمه "وردیج" در زبان فارسی به معنای "پرده‌پوش" یا "مخفی" نیز است.

 

گرم دعای شما وردجان بود چه عجب

که هست روز و شب اوراد من دعای شما (بدایع الجمال، خواجوی کرمانی)

 

وردیج:

همچنین دهی جزء بخش کن شهرستان تهران، در 7هزارگزی شمال راه شوسه تهران به کرج

 

از دیگر نام‌های به‌کاررفته در شعر شاعران فارسی‌زبان، «وَلَج» بوده است.

 

 پخته بسی مرغ به صد گونه طرز

از ولج و تیهو و دراج و چرز (امیرخسرو: لغت‌نامه: ولج).

 

 

گویش‌های ایرانی

در مازندران و برخی از مناطق گیلان و سمنان با نام «وَرده» خوانده می‌شود. همچنین، در غرب گلستان بَردِه، در ترکمنی بَرده، در گویش خواجه‎‌وندی وَردِه نامیده می‌شود (خالقی‌زاده 1400)،

 

در گویش دوانی به آن بدبده، در کَرکان انزلی بدبده، در کرمان، بافت (خَبر) و رفسنجان  بدبده، در کلهری بدبده (خالقی‌زاده 1400)، در زبان لری واژهٔ «بدبده»،

 

در اصفهان به آن کوکَرَک، در سیستان و بلوچستان به آن کررَک، در پاریز کرمان کوکَررو، در لرستان کوگ پور (خالقی‌زاده 1400)،

 

در چندین گویش از رودسر تا انزلی وَشوم، در فتاو رشت و انزلی اُشوم، در قاسم‌آباد سفلی رودسر وَشَم، در چند گویش استان اشرفیه قوشوم نامند (خالقی‌زاده 1400). در زبان گیلکی نیز آن را «وُشُم/وُشوم» می‌نامند و سومین پادشاه زیاری را به جهت علاقه‌اش به شکار بلدرچین وشمگیر می‌نامند.

 

همچنین، در ایران، پاره‌ای از مردم شهرستان مرودشت و پاسارگاد و به‌ویژه عشایر ایل باسیری (باصیری، باصری) ساکن استان فارس، این پرنده را کُوکَهرِه (Kowkahre)  یا کُوکَر (Kowkar) می‌نامند. شاید دلیل این نام‌گذاری شباهت شماتیک پرندهٔ یادشده با کَبک باشد. نیاز به یادآوری است که در گویش باسیری (باصری) که شاخه‌ای از گویش‌های فارسی است، عشایر پرندهٔ «کبک» را «کُوک» (Kowk)، تلفظ می‌کنند و به بزغاله نیز «کَهرِه» می‌گویند. شاید به‌کارگیری واژهٔ کهره در کنار واژهٔ کُوک، برای اشاره به ویژگی کوچکی جثهٔ بلدرچین در مقایسه با کبک باشد؛ کُوک کَهرِه=کُوکَهرِه، یعنی کبک کوچک.

در زبان لری بویراحمدی به این پرنده بدبده «کوگ پور» می‌گویند، یعنی کبکی که حالت جمع و جور و پنهان‌شده دارد. («پوریدن» در زبان لری به معنای جمع شدن، پنهان شدن و از دید انظار پنهان شدن است.)

در گویش بختیاری (چهارمحال و بختیاری و خوزستان) نیز به آن «کوگه پور» می‌گویند که کوگ به معنی کبک و پور به معنی پسر است.

 

در کردی ایوان به آن کولَپَر و کولَفر، در سورانی به آن کَرَک، کَرولَه، کَرَوالَه، کولَفِره، سَمانَک، در گویش کردی جافی کوَفِر، هَوِردَه، در هورامی ژاورود کَرگَه‌قولی، در گویش کلهری کولَفِر، کولَفَر، کولهَپِر، در دو گویش کلهری و زنگنه، کَرَک، در کلهری بورَپَل گویند. در کرمانجی هَویردَه و سوسک گویند (خالقی‌زاده 1400).

 

در بافت و رابُر خفتوک، در جیرفت پُختو، در دامغان به آن بِلِر، در لری دهلران آن را سورَ شَلِه نامند (خالقی‌زاده 1400).

 

بر پایۀ بررسی انجام‌شده، از میان همۀ نام‌های این پرنده در زبان فارسی، نام «وردیج» دارای ریشۀ فارسی و کاربرد بیشتر بوده است که هنوز در گویش‌های طبری مازندران، گلستان و نیز گویش خواجه‌وندی نیز به گوش می‌رسد.

 

بر این اساس، ازین پس نام پارسی «وردیج» به عنوان نام دوم این پرنده در فهرست‌های پرندگان ایران خواهد آمد.

 

بلدرچین (وردیج)

Common Quail

Coturnix coturnix

 

*****

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۱۰
ابوالقاسم خالقی زاده رستمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی